یک دنیای بهتر: اخیرا اطلاعیه ای از طرف شما منتشر شده که حاوی یک نقد سیاسی به چاهى ساخته یک خانم ایرانی به نام ماندانا مقدم در شهر گوتنبرگ، سوئد است. ظاهرا این نقد با برخوردهای تندی از جانب ایشان مواجه شده است. لطفا توضیح دهید که ماجرا چیست و شما به چه دلیلی این نقد را منتشر کرده اید؟
شهلا نوری: ماندانا مقدم و همکارانش در روز 25 سپتامبردر چهارچوب یک "جشنوارۀ فرهنگی- هنری" در ناحیۀ مرکزی شهر گوتنبرگ پروژه خود را به معرض نمایش گذاشت . پروژه ایشان تعبیه چاهی است که قرار بوده یک دهانه آن در "برونز پارکن" گوتنبرگ باز شود و دهانه دیگر آن در باغ خانۀ هنرمندان در تهران.
ماندانا مقدم در مصاحبه های رادیویی خود می گوید که این پروژه را با بودجه شهرداری و نهادهای هنری - فرهنگی سوئد، انجام داده است. در شروع کار قرار بر این بوده که نصف هزینه این پروژه از طرف تهران تامین شود، ولی به دلایل و ملاحظاتی جمهوری اسلامی حاضر به تقبل آن نشده است. زمانیکه "مسئولین خانه هنرمندان زیر قول خود می زنند" ماندانا مقدم همکاران سوئدی خود را متقاعد میکند که همه هزینه را تقبل کنند تا سر دیگر این چاه "هنری" در ایران تحت حاکمیت رژیم اسلامی تعبیه شود. اما با گذشت چند سال و جابجایی قدرت در جناحهای مختلف رژیم اسلامی، رژیم اسلامی به این پروژه پاسخ نهایی منفی می دهد. از قرار مسئولین ذیربط در رژیم اسلامی به کنه پروژه ایشان پی برده و متوجه شده اند که چنین طرحی فقط و فقط انسان را به یاد چاه جمکران می اندازد که نشانگر درجه تحجر حکومت اسلامی است.
ماندانا مقدم پس از شکست طرح تعبیه سر دیگر چاه در ایران تحت رژیم اسلامی، به سراغ کشور چین میرود تا شايد بتواند از پتانسيل تحجر اسلاميهاى چین در جهت پیشبرد "گفتگوی تمدنها" استفاده کند. ايده ايشان اينست که با ايجاد اين چاه "ارتباط" ايجاد کند. همان نوع ارتباطى که متحجرين در چاه جمکران با امام زمان شان برقرار ميکنند.
وقتی ما گفتیم این خانم محترم و سیاست "گفتگوی تمدنها" دارند با مالیات شهروندان ارتجاع سیاسی زمانه را تبلیغ میکنند و دم در انتخابات رژیم را پیشاپیش آب و جارو میکنند، صدای ایشان و مشاوران "هنری" و "ادبی" شان امثال آقای ناصر زراعتی بلند شده که "آزادی بیان در خطر است!"
یک دنیای بهتر: نقد سیاسی از یک کار هنری چه جایگاهی دارد؟ ایشان ظاهرا معتقد است که کارشان صرفا هنری است و ربطی به سیاست ندارد. نظر شما در این مورد چیست؟
شهلا نوری: از نظر من هر انسانی با دید و بینش سیاسی خود به مسائل پیرامونی خویش می نگرد. من هم با همین دید به عملکرد پیش برندگان پروژه "چاه" که میخواهد با پنهان کردن ماهیت ارتجاعی رژیم اسلامی صد هزار اعدام، پروژه خود را به مردم بفروشد، نگاه می کنم. من به نوشته های ماندانا مقدم مراجعه می کنم تا سیاستی را که در پشت این پروژه پنهان شده به نمایش بگذارم.
ما در روز 10 اکتبر، روز جهانی علیه اعدام، علیه حکومت صد هزار اعدام در مرکز شهر گوتنبرگ میز کتاب داشتیم. من همانروز این پدیده را مشاهده کردم. همه چیز از ذهن "هنر نشناس" من گذشت، بجز اینکه تصور کنم این سنگهایی که بصورت استوانه روی هم چیده شده است و آنهم در زیر یک آلاچیق شیشه ای، می تواند یک چاه باشد. من فکر کردم شهرداری در حال ساختن یک استراحتگاه برای مردمی است که از آن محل گذر می کنند.
بعد از مشاهده اطلاعیه ای که بر چارچوب آلاچیق نصب شده بود متوجه بخشی از ماجرا شدم. با ارجاع به سایت گوگل در جستجوی اطلاعات در مورد خانم ماندانا مقدم، بسیاری از سایتها در مقابل چشمان حیرت زده من باز شد. سایت رادیو پژواک سوئد به زبان فارسی، به خبرگزاری مهر برخوردم و تمام توضیحات در مورد این همایش "هنری" به نام چاه را در آنجا یافتم. در بخشهای دیگر متوجه شدم که ماندا مقدم بغیر از این پروژه کارهای خود را در بی ینال ونیز هم به نمایش گذاشته است. ماندانا مقدم به همراه هیأتی از طرف رژیم اسلامی و در مشایعت سمیع آذر، مشاور فرهنگی خاتمی، رئیس موزه هنرهای معاصر، هنرنمایی کرده بود. بعلاوه ایشان پروژه بعدی خود را که در خارج از ایران تحت نام در "تبعید زنگ بزنیم" معرفی شده بود را به جمهوری اسلامی نیز اجرا کنند. کدام انسان شرافتمندی می تواند بپذیرد که شخصی در قالب هنر، خود و "هنر" خود را در راستای سیاست خارجی جمهوری اسلامی با نام "ایران" به مردم بفروشد. این آن حلقه مفقوده است که از طرف تعدادی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی دیده نمی شود. اینجا است که سیاست پشت این هنر شرقزده خود را به نمایش می گذارد.
یک دنیای بهتر: شما از جانب خانم ماندانا مقدم و برخی از طرفداران ایشان به سلب حق آزادی بیان ایشان متهم شده اید. چرا چنین اتهامی به شما زده شده است؟ اصلا چرا بحث به مقوله آزادی بیان کشیده شده است؟
شهلا نوری: من نقدم به این اثر "هنری" و اعتراض خود را به سیاست های پشت پرده آن، تحت نام "پروژه های سوئدی و "روح امام زمان" در کالبد ماندانا مقدم" به تعدادی از سایتها ارسال کردم. بعد از درج مطلب ارسالی من در تعداد قابل ملاحظه ای از سایت های اپوزیسیون، ماندانا مقدم در یک مصاحبه تلفنی با رادیو سپهر در روز 17 اکتبر با همکاری ناصر زراعتی، به نقد و اعتراض من واکنش نشان داد و با فریاد وامصیبتا "آزادی بیان در خطر است" من را متهم به نقض آزادی بیان کردند.
اما واقعیت چیست؟ اینها حافظه تاریخی مردم مقیم سوئد را دست کم گرفته اند و انگار نه انگار که همین چند سال پیش بود که دررابطه با برپایی جلسه برای سمیع آذر، مشاور فرهنگی رئیس جمهور "لبخند بر لب" به گوتنبرگ، مورد اعتراض مردم آزایخواه و برابری طلب قرار گرفتند و در نتیجه این جلسه لغو و پروژه آنها ناکام ماند.
مردم بخاطر می آورند که این خانم هنرمند نازک طبع، زیر همین پوشش "هنر و آزادی بیان" درهمین چند سال پیش، سمیع آذر را به گوتنبرگ دعوت کردند و مهماندار ایشان بودند. تلاش مخالفین رژیم اسلامی که مانع پیشبرد طرح آنها شده عصبانیت این خانم را برانگیخت. همفکران این خط و اپوزیسیون رژیم در زمان برو و بیای دو خرداد، در اروپا و آمریکا بارها نقش مهمانداران سفرای فرهنگی و نویسندگان این جناح را بازی کردند. این واقعیت تلخ شهره خاص و عام است.
بحث ما با اینها برسر هنر نیست. این بحث هنری نیست بلکه سیاسی است. ما اصولا بحثی در مورد هنر سیاسی و غیر سیاسی نداریم و معتقدیم اگر مردم همه امکان بروز خلاقیت هایشان را داشته باشند بازار هنر الیتیستی هم تخته میشود. بنابراین بحث را به عرصه هنر کشاندن اساسا هدفش گرد و خاک به پا کردن و مردم را دنبال نخود سیاه فرستادن است.
حتی بحث برسر آزادی بیان ماندانا مقدم نیست. مگر نه اینست که ایشان با کمک دولت و کمون در وسط شهر نمایش ارتجاع براه انداخته اند و رسانه ها هم تریبون در اختیارشان گذاشته اند تا این "نبوغ" هنری اسلامی – جهانسومی را معرفی کنند؟ معلوم نیست این ناله و فریادها برسر چیست؟ اتفاقا بحث برسر آزادی بیان ما و مردمی است که با این نمایش ارتجاعی روبرو میشویم. ایشان بعنوان هنرمند دو خردادی، کسی که با جمهوری اسلامی برای ایجاد سر دیگر چاه در تهران تماس میگیرد، همراه با همفکرانش عناصر رژیم را برای جلسه و سخنرانی دعوت میکند و برای آخوند خاتمی سینه چاک میکند، آزادی بیانشان را همواره داشته اند. این مردم سرکوب شده توسط رژیم اسلامی اند که از آزادی بیان محرومند.
نکته اینست که این "دمکراتهای" اسلام زده که ژست ولتر مابانه می گیرند و شعار میدهند که "باید جان داد تا مخالف حرفش را بزند"! معلوم نیست چرا زمانی که مخالفین رژیم سرکوب اسلامی حرکت آنها را نقد می کنند، باز برای طرف دیگر جان میدهند؟ آن چنان نازک طبع و نازک نارنجی می شوند که داد و فریاد می زنند آزادی بیان شان سلب شده است و تهدید شکایت به پلیس را پیش می کشند. این بساط ریا و دروغ و دفاع دروغین از آزادی بیان و خلط مبحث را باید جمع کرد. مردم کنفرانس برلین را فراموش نمیکنند!
خانم ماندانا مقدم و ارکستر مدافع آزادی بیان تا به خودشان مربوط است آزادی بیان دارند و اگر ندارند باید از دولت سوئد مطالبه کنند. چون آزادی بیان بحثی در حیطه رابطه دولت و شهروند است و نه شهروند و شهروند. همچنین توصیه می کنیم که بحث هنری در مورد کپی چاه جمکران در سوئد را بهتر است در جاهائی مانند شعبه هنری سازمان تبلیغات وزارت ارشاد اسلامی پیش ببرند و نه در جامعه سوئد. اما اگر او و امثال او میخواهند زیر پوشش "هنر" و "آزادی بیان" مجددا دکان دو خرداد جمهوری اسلامی را اینجا باز کنند، درست مانند کسانی که در آلمان و سوئد زیر پوششهای مشابه میخواهند پای فاشیستها را دوباره باز کنند، با سد محکم کمونیستهای کارگری و مخالفین رژیم و سرنگونی طلبان مواجه خواهند شد. خوب است اینها یادشان باشد که ما و مردم با این رژیم در حال جنگیم. میدانهای این جنگ از شهرها و خیابانها و کارخانه های ایران تا لندن و پاریس و برلین و استکهلم و نیویورک گسترده است. اگر رابطه سیاسی آنها با رژیم اسلامی و جناح هائی از آن براساس آزادی بیان قاتلین مردم است، رابطه ما برعکس براساس آزادی بیان مردم است که توسط این رژيم بخون کشیده شده و هر روز بخون کشیده میشوند. ما نمیگذاریم دراین دعوای سیاسی، خودشان را زیر حجاب "هنر" و "آزادی بیان" پنهان کنند.
واقعیت این است که مردم بسیاری به تلفن رادیویی ما و به تلفن من زنگ زده اند و این جملات را بیان کرده اند: "ما از ترس این جماعت نان به نرخ روز خور، جرئت نمی کنیم که با صدای خود روی خط رادیوها حرف بزنیم. اما به آنها اجازه نمی دهیم که شعور ما را دستکم بگیرند!"
این تناقض البته نه به آزادی بیان مربوط است و نه به هنر بی خاصیت و ارتجاعی امثال ایشان. این دعوا سیاسی است. این دعوا دستکم از کنفرانس برلین تا امروز ادامه دارد و اینها جواب استدلالهایشان را گرفته اند. حقایق هم به هزار شکل روشن شده و جای هیچگونه موش و گربه بازی را باقی نگداشته است. تصویر سازی قلابی اینها از این جدال، مبنی بر مدافعین آزادی بیان و مخالفین آن را هیچ کسی که ذره ای شعور سیاسی دارد، جدی نمی گیرد.
مساله اصلی بر سر این است که دو خرداد دوباره در جامعه ایران در آستانه مضحکه انتخابات رئیس جمهور فعال شده است. بدنبال آنها دو خردادی های خارج کشور نیز از خانه های خود با ماموریت معین سیاسی بیرون آمده اند. در زمان ریاست جمهوری خاتمی، کمونیسم کارگری این سیاست را افشاء کرد. این بار نیز ما یک لحظه از افشای این سیاست ارتجاعی و ضد مردمی دست بر نخواهیم داشت.*